عدل الهی در قرآن
آیاتیکه در قرآن به مسئله عدالت اشاره دارد، فراوان است. برخی از آیات به دلالت مطابقی، تعدادی نیز به دلالت التزامی و برخی دیگر هم به دلالت تضمّنی بر عدل الاهی دلالت می کنند که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. “ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبید"؛ [1] این [عقوبت] به خاطر کار و کردار پیشین شما است، [و گرنه] خداوند هرگز نسبت به بندگان [خود] بیدادگر نیست(یعنی به عدالت رفتار می کند).
2. “شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ"؛ [2] خدا گواهى مىدهد که جز او هیچ معبودى نیست، فرشتگان و صاحبان علم نیز (بر این حقیقت) گواه هستند که (کارهاى خدا همه) بر عدل و داد استوار است و جز خداى عزیز و حکیم، هیچ معبودى نیست.
3. “إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیما"؛ [3] در حقیقت، خدا به مقدار ذرّهاى ستم نمىکند (تمام رفتارهایش بر اساس عدل است) و اگر [آن ذرّه، کارِ] نیکى باشد دو چندانش مىکند، و از نزد خویش پاداشى بزرگ مىبخشد.
4. “إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیرا"؛ [4] خدا به شما فرمان مىدهد که سپردهها را به صاحبان آنها ردّ کنید و چون میان مردم داورى مىکنید، به عدالت داورى کنید. در حقیقت، نیکو چیزى است که خدا شما را به آن پند مىدهد. خدا شنواى بیناست.
[1] آل عمران، 182؛ انفال، 51؛ حج، 10.
[2] آل عمران، 18.
[3] نساء، 40.
[4] همان، 58.
منبع:
قضا و قدر الهی
قال الامام الرضا – علیه السّلام – :
ثمانیّهُ أشیاءِ لا تکونُ اِلاّ بِقَضاءِ الله وَ قَدَرهُ … .
امام رضا – علیه السّلام – فرمودند:
هشت چیز نمی باشد، مگر به قضا و قدر الهی: خواب و بیداری، توانایی و ناتوانی، تندرستی و بیماری و مرگ و زندگی.
«بحار الانوار، ج ۵، ص ۹۵»
منبع: http://tebyan-mobaleghin.ir
قضاى متقن الهی
امام علی (علیه السلام):
«لم يؤدُه خلق ما ابتدا، ولا تدبير ما ذرأ، و لا وقف به عجز عما خلق، و لا ولجت عليه شبهة فيما قضى و قدر، بل قضاءٌ مُتقن، و علمٌ محكم، و امرٌ مُبرم»
آفرينش آن چه كه خلق نموده و تدبير آن چه كه به وجود آورده است سنگينى و خستگى براى او نداشته و ناتوانى از ايجاد كائنات و به راه انداختن آن او را متوقف نساخته است و در اجراى قضا و گستردن نقشه هستى اشتباهى بر او وارد نگشته است، بلكه كار او قضايى است متقن و علمى است محكم و امرى است قطعى.
منبع:خطبه 65
سپاس تقدير الهی
امام علی(علیه السلام)
«الحمد لله على التقدير حتى تكون الآفة فى التدبير»
ستايش مى كنم خدا را در برابر چيزى كه قضايش به آن متعلق گشته و به هر فعلى كه مقدر فرموده و مرا به شما مبتلا ساخته است.
منبع:خطبه 180
قضا و قدر الهی
در بحث قضا و قدر الهی، از حضرت علی(ع) داستانی نقل شده است. ایشان روزی از زیر دیواری که در حال خراب شدن بود کنار رفتند. عدهای گفتند از قضای الهی فرار میکنی؟ حضرت فرمود: از قضای الهی به قدر الهی فرار میکنم.
در منابع شیعی آمده است که روزی یکی از یاران آن حضرت، از بیم صدمه رساندن دشمنان به ایشان، مخفیانه حضرت را تعقیب میکرد، حضرت متوجه شدند و علت را از وی جویا شدند. عرض کرد به دلیل تهدید دشمنان نگران جان شما بودم. حضرت فرمودند: «من سپری از ناحیه خدا دارم که همانا اجل من است، نگران نباش و برو پی کار خودت»، که این البته سخن درستی است و در مورد همه ما نیز مصداق دارد، بدین معنا که تا اجل مقدر ما نرسد محال است که ما از دنیا برویم.
قضا و قدر به چه معناست
راغب در «مفردات» گفته قضا به معنای فیصله دادن به امری، با گفتار یا عمل، میباشد که به تعبیر قرآن کریم این امر به هر دو صورت الهی و بشری ممکن میباشد. چنانچه در قرآن یکجا میفرماید: «و قضی ربک الا نعبدوا الا ایاه: خداوند دستور داده یا حکم رانده که جز او را نپرستند.» و جای دیگر میفرماید: «و الله یقضی بالحق: خداست که بهحق حکم میکند و قضا میراند.» و نمونه قضای فعلی بشری نیز «فاذا قضیتم مناسککم» و یا «ثم لیقضوا تفثهم …» میباشد.(برای توضیحات بیشتر نک. المیزان)
«قَدَر» هم که در لغت به معنی «حدود و اندازه و خصوصیت وجودی و کیفیت خلقت هر موجود است» (المیزان) و بدینترتیب «قضا و قدر» الهی روی همرفته به معنای خواستهها و مشیتهای انجام شده و انجام شدنی الهی است که به اندازهای معلوم و معین القدر ساری و جاری شده و میشوند (همانجا).
اما اینکه کسانی به غلط گمان کردهاند که «قضا و قدر» الهی مستلزم نوعی جبراندیشی و منافی اختیار آدمی است این تصور به کلی باطل است چون یکی از مقدراتی که قضای الهی بر آن قرار گرفته ـ چنانچه بعضیها بهدرستی از آیه «انا عرضنا الامانه …» استنباط کردهاند ـ اعطای اختیار به فرزندان آدم است که مکرر در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است، چنانچه در مورد ظلم و ستم شایع در بین اولاد آدم هم خداوند تبارک و تعالی میفرماید که نه خداوند به کسی ظلم میکند و نه قضای الهی بر این است که آدمیان به زیر بار ولایت شیطان بروند و بلکه این خود اولاد آدم هستند که با طیب خاطر و اراده و اختیار کامل دست به چنین مفسدههایی میزنند.
معنای این سخن حضرت علی(ع) که فرمودند: «افر من قضاء الله الی قدره» این است که هر حادثهای که در جهان پیش بیاید، مورد قضا و تقدیر الهی است. اگر آدمی خود را در معرض خطر قرار دهد و آسیب ببیند قضاء خدا و قانون خداست و اگر هم از خطر بگریزد و نجات پیدا کند آن هم قانون خدا و تقدیر خداست. اگر انسان به محیط میکروبدار برود و بیمار شود این قانون خداست، و اگر هم دارو بخورد و از بیماری نجات پیدا کند باز این نیز قانون خداست. بنابراین، اگر انسان از زیر دیوار شکسته برخیزد و کنار برود کاری خلاف قانون خدا و قضاء الهی انجام نداده است و در چنین شرایطی قانون خدا این است که از مرگ مصون بماند؛ اگر هم در زیر دیوار باقی بماند و با سقوط دیوار نابود شود این نیز قانون آفرینش است (مطهری، عدل الهی،ص 132)
منبع: https://www.mehrnews.com/news/2139136/
خشمگینی از قضاء الهی
وَ قَالَ ( عليه السلام ) : مَنْ أَصْبَحَ عَلَي الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ يَشْكُو رَبَّهُ وَ مَنْ أَتَي غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ هَمٍّ لَا يُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا يَتْرُكُهُ وَ أَمَلٍ لَا يُدْرِكُهُ
درود خدا بر او فرمود: كسي كه از دنيا اندوهناك مي باشد، از قضاء الهي خشمناك است، و آن كس كه از مصيبت واردشده شكوه كند از خدا شكايت كرده، و كسي كه نزد توانگري رفته و به خاطر سرمايه اش برابر او كرنش كند، دو سوم دين خود را از دست داده است، و آن كس كه قرآن بخواند و وارد آتش جهنم شود پس او از كساني است كه آيات الهي را بازيچه قرار داده است، و آن كس كه قلب او با دنياپرستي پيوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشكل است، اندوهي رهانشدني، حرصي جدانشدني، و آرزويي نايافتني.
نهج البلاغه حکمت 228
شبهه کلامی و پاسخ آن
سوال:بر حسب آنچه از دعا ها و مناجاتهای انبیاء و سایر معصومین علیهم السلام نقل شده است ایشان خودشان را گنهکار می دانسته اند و از گناهانشان استغفار می کرده اند و با وجود چنین اقرار ها و اعترافاتی چگونه میتوان آنان را معصوم دانست؟
پاسخ: حضرات معصومین علیهم الصلواه و السلام که با اختلاف درجات در اوج کمال و قرب الهی قرار داشتند برای خودشان وظایفی فوق وظایف دیگران قائل بودند و بلکه هر گونه توجهی به غیر معبود و محبوبشان را گناهی عظیم می شمردند و ازاین روی در مقام عذرخواهی و استغفار بر می آمدند. و قبلا گفته شد که منظور از عصمت انبیاء مصون بودن از هر کاری که بتوان به وجهی آن را گناه نامید، نیست بلکه منظور مصونیت ایشان از مخالفت با تکالیف الزامی و از ارتکاب محرمات فقهی است.
منبع؛ آموزش عقاید،آیت الله محمد تقی مصباح یزدی،مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی،چاپ شانزدهم،زمستان 1376
شبهه کلامی و پاسخ آن
سوال:اختلافاتی که در آفرینش مخلوقات به ویژه در انسانها وجود دارد چگونه با عدل و حکمت الهی سازگار است؟ وچرا خدای حکیم و عادل همه مخلوقالت را یکسان نیافریده است؟ پاسخ: اختلاف در آفریدگان در بهره های وجودی،لازمه آفرینش و تابع قوانین علی و معلولی حاکم بر آن است.و فرض یکسان بودن همه آنها پندار خامی است واگر اندکی دقت کنیم خواهیم دانست که چنین فرضی مساوی با ترک آفرینش است زیرا اگر همه انسانها زن یا مرد بودند توالد و تناسلی انجام نمی گرفت و نسل انسان، منقرض می گردید و اگر همه مخلوقات انسان بودند چیزی برای خوردن و تامین سایر نیازمندی ها نمی یافتند و نیز اگر همه حیوانات یا نباتات یک نوع و یک رنگ و دارای خواص یکسان می بودند اینهمه فواید بیشمار و زیبایی های خیره کننده پدید نمی آمد و پدید آمدن این یا آن نوع از پدیده ها ،با این یا آن ویژگی ،تابع اسباب و شرایطی است که در جریان حرکت و تحول ماده فراهم میشود و هیچکس را قبل از آفرینش حقی بر خدا نیست که او را چنین یا چنان بیافریند یا در این یا آن مکان و در این یا آن زمان قرار دهد تا جایی برای عدل و ظلم داشته باشد.
منبع؛ آموزش عقاید،آیت الله محمد تقی مصباح یزدی،مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی،چاپ شانزدهم،زمستان 1376، صفحه 196 الی 197
عوامل اصلی تشبیه
از علل مهمی که باعث تشبیه در طریق خداشناسی شده است شبهه و عدم درک صحیح معارف و توجیه نشدن متشابهات و عمل به معنی ظاهری آنهاست. دراینجا به برخی از این عوامل اشاره میکنیم:
الف.زمان ومکان
زمان و مکان از اهم مسائلی است که در درک و فهم آن بسیار تلاش شده ولی با این حال برخی هنوز نتوانستهاند با تعریف دقیق آن وجود خدا را از زمان و مکان منزه بدانند و همین اشتباه باعث کشیده شدن خواص زمانی و مکانی به خداوند است. همچنین اشتباه بزرگتر این است که با عدم حل این مساله قائل به وجود خدا درتمام زمانها و مکانها بشویم و با این اشتباه علمی منکر ضرورت تنزه خدا از زمان ومکان شویم چنانکه این لغزش در بسیاری از فرق دیده میشود.
ب. خلقت وایجاد
عدم درک مساله خلقت و خالق و مخلوق و انکار آن نیز باعث اثبات خداوندی بدون خلقت و در واقع خدائی غیر خالق میشود، بلکه با عدم درک صحیح این مساله زمینه عینیت و وحدت و ظهور و تجلی را بوجود میآورد، چنانکه برخی از به اصطلاح پایهگذاران عرفان نظری تصریح دارند به اینکه “ستایش مخصوص خدائی است که اشیاء را ظاهر کرد درحالی که او همان اشیاء است”
ج.متشابهات
عدم شناخت صحیح و توجیه نشدن برخی آیات و روایات متشابه و عمل به معنی عرفی و ظاهری آنها عاملی برای قول به تشبیه است در حالیکه محکمات و ضروریات و روایات مبین و حکم عقل قطعی به تأویل و تفسیر متشابهات میانجامد و برداشت نادرست از این آیات خود خطائی است که خود قرآن از آن منع میکند و به صراحت کسانی را که در قلوبشان میل به انحراف است را عامل به متشابهات میداند:
هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ و ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ والرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ
منبع؛بانک مقالات علوم انسانی واسلامی-پژوهشکده باقرالعلوم
مکتب شیعه ضد تشبیه
شیعیان همانطور که به مذاهب سیاسی مبدل نشدند بلکه اندیشه امامت اهل بیت علیهمالسلام را به عنوان جانشینی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم معتقد بودند در گرداب مسائل کلامی نیز با بیانات روشنگر معصومین هدایت شدند و مکتب تشیع هیچگاه به تشبیه در مورد خدا قائل نیست اما نزد اهل سنت، بزرگانی از مکتب اهل بیت علیهمالسلام متهم به تشبیه و تجسیم هستند مانند زراره بن اعین و محمد بن نعمان معروف به مومن طاق و هشام بن حکم و هشام بن سالم و یونس بن عبدالرحمن و گویا ایشان معتقد به شنیعترین آراء فاسده هستند و اینگونه به معرفی اصحاب ائمه علیهمالسلام میپردازند در حالیکه با توجه به زندگینامه این افراد پی میبریم که ایشان از بزرگان فقهاء و متکلمین دوران بودهاند و ازسوئی غلات مشبهه رانده شده از شیعه را منسوب به شیعه میدانند و ازطرفی بزرگان شیعه را به تشبیه و تجسیم معرفی میکنند و قطعا غرض ایشان از این تحلیل نادرست این است که مکتب اهل بیت علیهمالسلام مکتبی غالی و مشبهه معرفی کنند در حالیکه مکتب اهل بیت مخالفترین مکتب با غلو و تشبیه است.
یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ واللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ ولَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ .
منبع؛بانک مقالات علوم انسانی واسلامی-پژوهشکده باقرالعلوم