#سروده_های_قاصدک
ابرهای پاییزی چه زیبا خودرا سبک میکنند سفره دلشان را پیش همه بازمیکنند و میگریند و میگریند. شب غرش آسمان را زیباترکرده آنچنان که همچون چراغ چشمک زن روشن وخاموش میشود چیزی ک دل مرا می لرزاند صدای مهیب این دو بچه،رعد و برق، است.انگار بیقراری ابرهارا فریاد میزند.
حضرت پائیز همچنان بر موکب زمان در حال آمدن است چندی دیگر می آید با تمام آن بچه های پر سرو صدایش. خانه هایمان را صدای جیغ دختر کوچکش رعد میگیرد و باز دختر بزرگش باران است که رعد را آرام میکند،باد پسرشان هنوز مانند قبل عصبیست گاهی روحمان را نوازش میدهد خنکایش و گاهی با شیطنت شیشه اتاقمان را می شکند.
به پائیز و بچه هایش که فکر میکنم تنم میلزرد اما من عاشق تمام این بی قراری هایم،تمام برگ های زرد و قرمز و نارنجی و تمام روز های گرفته ای که مرا وادار میکند قلم بردارم و از آن شاه فصل ها"پائیز"بنویسم.